بالاخره رسيد روزي که منتظرش بودم

خداجونم ازت ممنونم

فردا اين موقع پيش عزيزمم

فداش بشم،دلم واسش يه ريزه شده

اين شعر و خيلي دوست دارم

باهاش کلي خاطره داريم

چه خوبه عاشقي اما فقط با تو

ببينم هر شب روياي چشماتو

چه احساس قشنگي من به تو دارم

چقدر خوبه که ميدوني دوست دارم

چه خوبه اينکه حالم رو تو ميدوني

همه حرفامو از چشام تو ميخوني

تو دلواپسي هام هستي کنار من

ميدونم قدر اين عشق و تو ميدوني

چه خوبه باز اينکه هستي کنار من

توي تنهاييام مياي سراغ من

براي قلب غمگينم تو رويايي

نباشي ميميرم تو اوج تنهايي

تو دنيامي ، نفسهامي

چقدر خوبه که هر لحظه تو رويامي

لحظه های بی تو بودن چقدر دیر میگذره!

دیگه نمیتونم دوریتو تحمل کنم عشق من!

بخدا سخته...بی تو بودن واسم عذابه

نمیخوام این فاصله ها رو...دیگه خسته شدم!

هر چی میگذره بیشتر عاشقت میشم...دوست داشتنم روز به روز بیشتر میشه!

غروب که میشه دلتنگیمو بیشتر احساس میکنم!

الانم مثل روزای دیگه دلم گرفته از کیلومتر ها فاصله که بین من و تو افتاده

وای خدا چقدر دلگیر شده لحظه هام بدون مصطفی!

ولی دلم آروم میگیره وقتی میبینم قلبمون واسه هم میتپه! 

خیلی حرف واسه گفتن دارم اما نمیدونم چرا تا رو میبینم همه یادم میره!

دو روزه دیگه پیشمی،خیلی خوشحالم ...اما همش تو فکر لحظه ای هستم که دوباره عزیزم ازم دور میشه!

دوباره یه دنیا غم میاد سراغم!

خدایا کی تموم میشه فاصله ها؟؟؟؟؟

خورشید من گرمی دستاتو کم دارم...

من و تو ما میشیم و معمای عشقیمون حل میشه.........

ما شدن طعم و مزه ی خوبی داره...

چون  من قربونت میرم و تو قربونم میری...........

چون من تو رو می پرستم و تو منو ستایش میکنی.......

من و تو  تا می تونیم  همش به هم حرفهای عاشقانه می زنیم.......

 دست تو توی دست من  قرار می گیره و توی آغوش هم چه عاشقونه جا میگیریم .....

من و تو ماییم /حل این معماییم

چقدر دوری سخته...

مخصوصا واسه کسی که قد جون دوسش داری.

چقدر سخته که جای خالیشو ببینی و هیچی نتونه یادشو از ذهنت ببره.

اونوقته که قدرشو می دونی و همینطور که بغض گلوتو گرفته از خدا می خوای که

هیچ وقت جای خالیشو نبینی و نبودشو حس نکنی.

نبودن و نداشتن هاست که به ما فرصت میده، قدر بودن ها و داشته هامون رو بدونیم.

چقدر دیر میگذره لحظه های بی تو بودن!!!

یادم باشد

فردا را جلو بیندازم

و ساعتم را کوک کنم روی چه وقت؟

یادم باشد فردا باران بگیرد

باران بیاید تا نزدیکی های عصر

و برگردد

یادم باشد اگر آهسته گام بردارم

دیرتر شب می شود

و آفتابگردانها

چند دقیقه دیرتر لال می شوند

چیزهای دیگری هم یادم باشد

یادم باشد !

یادم باشد !

وقتی تو نیستی ، زمان آرام است و خیال رفتن ندارد

گاهی فکر میکنم چرا زمان دلش برایت تنگ نمی شود تا گذرش را تند تر کند...

آنقدر آرام چون چشمانت که وقت بودن آرامم می کرد...

وقتی که هستی ، او هم می تازد ، طوفانی می شود ،

آنقدر تند می رود که ویران می کند چون نگاهت ...

زمان هم با من لج کرده..

                      آیا بهتر نیست بمیرم ؟؟؟!!!

راستی خدایا !

من اگر نبودم !..
 

این همه غصه را چه می‌کردی؟

خوشحالم...خیلی خوشحال

آخه عزیز دلم داره میااااااااااااااااااااااد !!! فداش بشم

مصطفی جونم واسه اومدنت لحظه شماری میکنم...بیصبرانه منتظرتم عشق من

ما همیشه دوست داریم از زندگی خود شکایت کنیم و نیمه خالی لیوان را ببینیم ولی غافل از اینکه اینها فقط زندگی را سخت تر و تلخ تر می کند .

نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت!

نمیدونم کی میتونم دوباره چشای مهربونتو ببینم

اون لحظه کی میرسه که من ماته چشمای نازت بشم؟

دلم خوش بود زود زود اون روز میرسه

اما انگاری این فاصله رو باید تحمل کنم

لحظه های بی تو بودن سخت میگذره

ولی اگه پایان خوشش به تو رسیدنه با جون و دل تحمل میکنم

خدا میدونه واسه دیدن دوبارت حتی ثانیه ها رو میشمارم

ولی واسه من تو از همه چی مهمتری!!!

همون کاری و بکن که فکر میکنی درسته

مثل همیشه بهت ایمان دارم عشقم!

فدای چشمات

من که بجز تو کسی و ندارم

نمی خوام غم تو چشمات ببینم

عزیز دلممممممممممم

به من نگاه کن واسه یه لحظه

نگات به صدتا آسمون می ارزه

 من از خدامه بمونی کنارم

من که بجز تو کسی و ندارم

من از خدامه که نباشه دوری

فقط دلم میخواد بگی چجوری؟

نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هست

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
 

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
 

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

نمی دانم که دانستى دلیل گریه هایم را
 

نمی دانم که حس کردى حضورت درسکوتم را
و می دانم که میدانى ز عاشق بودنت مستم

وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم

 مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم

خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...

بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم

زخم پاهايم به من ميخندد...

خسته شدم بس كه تنها دويدم...

اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...

مي خواهم با تو گريه كنم ...

خسته شدم بس كه... تنها گريه كردم...

مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...

دلم خیلی گرفته...

یه عالمه حرف...

یه دنیا دردو دل...

یه خروار حرف نگفته...

دلم میخواست الان بارون میبارید،هوا  گرفته بود

کف خیابون پر از برگای پاییزی بود

اونقدر قدم میزدم تا خسته میشدم

هر چند هیچ وقت از قدم زدن تو این هوا خسته نمیشم

عجیب دلم گرفته...

دوست دارم گریه کنم

شب نحسی بود

بعضی وقتا دلم واسه خودم میسوزه!

میخوام بریزم عقده این دل لعنتی و که محکومم کرده!

خدایا خیلی دلم گرفته!!!!

ای خدااااااااااااااا

خدایا چی میشد دنیا همون رنگی بود که میخواستم؟

شب قشنگیه! چشمک ستاره ها به ماه !

سکوت  مهتاب !یه آرامش خاصی داره!

ولی من امشب  آروم و قرار ندارم بی تابم،بی قرارم!

کاش الان بارون میومد،میرفتم زیر بارون قدم میزدم

باهات حرف میزدم

از دنیای کوچیک خودم میگفتم

از داشته ها و نداشته هام

از عشقم

از آرزو هام

الان میگی چه بنده پرویی! آخه خودت یاد دادی همه چی و فقط و فقط از خودت بخوام...یادته؟!

خوب میدونی این لحظه این وقت شب، تو دلم چی میگذره

مثل عصری دلم گرفته...یه جایی و میخوام که هق هقه گریمو کسی نشنوه!

خدای خوب و مهربونم !

بازم مثل همیشه همه چی و به خودت میسپارم...

به تو ثابت شد دلواپسم
با صداقت گفتم بي کسم
تو شدي تموم دنياي من
من به دنياي تو کي ميرسم
اما ميترسم ، از تو من ميترسم
 يه روزي بياد که منو نخواي عزيزم،بگی دلتنگي تمومه
ميدوني ...بخدا ميدوني  زندگي بي عشق تو واسه من حرومه...حرومه!
چطور بايد بهت بگم بدون تو خيلي تنهام
دنيارو تکرار ميبينم وقتي دلم  ميگيره
چطور بايد بهت بگم که دلم پيشت اسيره!

دوست داشتن دل می خواد نه دلیل! از ته دل دوستت دارم بدون دلیل!

عزیز دلم کاش پیشم بودی فقط خدا میدونه که جقدر دلتنگتم!

 دوریت واسم عذابه !

خیلی دلم هواتو کرده

من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون ...

کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....
 

در ساحلی نشسته بودم ناگهان صدایی به من گفت بنویس گفتم قلم ندارم گفت استخوانت را قلم کن گفتم جوهر ندارم گفت خونت را جوهر کن گفتم کاغذ ندارم گفت پوستت را کاغذ کن گفتم چه بنویسم گفت بنویس

 عشق من دوستت دارم

انگاری رویا بود ، مثل یه خواب شیرین!

کاش هیچ وقت این لحظه ها تموم نمیشد!

کاش لحظه ای که احساست میکردم...لحظه ای که عشق و تو چشات میدیدم...اینقدر زود نمیگذشت!

دلم تنگه واسه با تو بودن!

وقتی یاد تک تک خاطره هام با تو ،میفتم دیوونه میشم!

هر روز عکساتو نگاه میکنم ،یاد لحظه هامون میفتم...فقط افسوس میخورم که چه زود گذشت!

بخدا تموم نگرانیم تویی!

همش با خودم میگم الان چیکار میکنه؟ بهش خوش میگذره؟ مراقب خودش هست یا نه؟!

از خدا میخوام  هر جای این دنیا هستی شاد باشی، دنیا به کامت باشه عشق من!

دوازدهم و سیزدهم اردیبهشت ماه روزای خاطره انگیزی واسه منه!

پارسال 27 اردیبهشت روزی بود  که عشقمو پیدا کردم ، اون روز و خوب یادمه!!!

شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست

روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنست

متن خبر كه یك قلم بی تو سیاه شد جهان

حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه كردنست

چون تو نه در مقابلی عكس تو پیش رونهیم

این‌هم از آب و آینه خواهش ماه كردنست

تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است

نمی دونم چی شده؟

چرا اینطوری شدم آخه؟

اصلا حواسم به کارام نیست !

خدایا پس فردا میانترم دارم اما هیچی نخوندم

چیکار کنم  اصلا تمرکز ندارم

خدا جونم کمکم کننننننننننننننننننن

به سرم زده برم مرخصی بگیرم ، میترسم با این وضعیت مشروط بشم

واسم دعا کنید خیلی آشفته ام ،پریشونم

برم شاید تونستم یکم درس بخونم

بدرود

دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار ، تو این سکوت
چه بی صدا نفس نفس
از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو میگیرم
تو این شب، گریه میتونی پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه ، چی میشه عاشقم باشی
دلم گرفت ای همنفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار تو این سکوت
چه بیصدا ،نفس نفس
از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو میگیرم

ای خدا دلم خیلی گرفته دلم خیلی تنگه، دارم از دوری عشقم دیوونه می شم

دلم گرفته ،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی تو کویر گرفته
دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پره و در ملکوت دور افق گم می شه

ای خدا می دونم بنده خوبی برات نبودم اما به کدوم گناه مجازات به این سختی رو واسم تعیین کردی

مرا درياب كه ديوانه وار دوستت دارم

                       زیبایم     تویی

                                           محبوبم     تویی

                                                                 نازنینم     تویی

                                                                                      بهترینم     تویی

بیا که من . . .

            به مهربانیت  

                به آرامشت  

                    به وفایت 

                        به غرورت

                            به بهارت  

                                به قدرتت 

                                    به یاد رویت 

                                        به فروغت    

                                            به خنده ات  

                                                به همرازیت

                                                    به همدردیت

                                                                  از همه محتاج ترم . . .

L'amour est patient, empli de bonté et désintéressé    

Il n'est jamais jaloux. L'amour n'est ni prétentieux ni orgueilleux

 Il n'est jamais grossier ni égoïste

Il n'est pas colérique et n'est pas rancunier

 L'amour ne se réjouit pas de tous les torts d'autrui

mais trouve sa joie dans la vérité

Il excuse tout, il croit tout, il espère tout et endure tout

 Voilà ce qu'est l'amour            

عشق شکیباست وسرشار از خوبی
عشق بی طرف است
هرگز حسود نیست
عشق نه پر مدعاست و نه مغرور
هرگز نه خشن می شود نه خودخواه
عشق نه زود خشم است و نه کینه توز
 هرگز شاد نیست اگر خطا و اشتباه باشد
اما زیبایی را درحقیقت می یابد
عشق همه را می بخشد
همه را باور دارد
همواره امیدوار و مقاوم است

واین است معنای عشق

یادته ؟!

چطور بگم که وجود تو ... گرمای صدای دلنشین تو...به من آشفته زندگی میبخشه!

چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را میگیرد ؟!

چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را میخواهد ؟!

ای تنهاترین ستاره زندگی من

پشت پنجره دلتنگم به انتظار لحظه با تو بودن میمانم

تا با آمدنت دل بیقرارم را آرام کنی.

دستای من سرده یعنی که من تنهام

یعنی ازت دورم یعنی تو رو میخوام

دستای من سرده یعنی که دلتنگم

یعنی برای تو با گریه می جنگم

به عشق تو قسم ، به جون تو ، میمیرم واسه چشمای قشنگت

به جون تو ، بدون تو ، میمیرم واسه چشمای قشنگت

دستای من سرده یعنی که پر دردم

یعنی دلم میخواد پیش تو برگردم

سلام عزیزان، خوبید دوستای گلم؟ با روزگار چیکار میکنید؟ نمیدونید چقدر خوش گذشت

مخصوصآروز آخر 4/2/1390 واسه من یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین روزام بود

ولی چقدر زماان زود گذشت ، همش افسوس میخورم ای  کاش اون روز زمان از کار می افتاد

اونقدر محو  اون لحظه بودم که نفهمیدم چطور ساعت گذشت الان که دارم اینارو میگم اشکم دراومده

هر چی که بود گذشت...کاش میشد یه بار دیگه همه چی واسم تکرار میشد

خلاصه خیلی خسته ام ، اصلا حال و روز خوبی ندارم، تا 2 روز پیش که سفر بودم همه چی خوب بود ولی از وقتی که برگشتم همه چی واسم خسته کننده شده ، حوصله هیچی و ندارم

بدتر از  همه از  فردا دوباره باید درس خوندن و شروع کنم

ببخشید دوباره پر حرفی کردم ...بدرود